آنکه قوت بکمال داشته باشد. (آنندراج). بسیار توانا و باقوت. (ناظم الاطباء) : بوصفش معانی همه تازه زور جلوریز آینده از راه دور. ظهوری (در تعریف اسب، از آنندراج). گریۀ تازه زور در کار است ناله ار کارگر فتاد چه غم ؟ ظهوری (از آنندراج). و بر این قیاس سپاه تازه زور، و قیل سپاهی که زور آن صرف جنگ نشده باشد: سپاه تازه زور خط چو بیرون از کمین آمد نگاهت کو که تا پشت صف مژگان نگه دارد؟ دانش (از آنندراج)
آنکه قوت بکمال داشته باشد. (آنندراج). بسیار توانا و باقوت. (ناظم الاطباء) : بوصفش معانی همه تازه زور جلوریز آینده از راه دور. ظهوری (در تعریف اسب، از آنندراج). گریۀ تازه زور در کار است ناله ار کارگر فتاد چه غم ؟ ظهوری (از آنندراج). و بر این قیاس سپاه تازه زور، و قیل َ سپاهی که زور آن صرف جنگ نشده باشد: سپاه تازه زور خط چو بیرون از کمین آمد نگاهت کو که تا پشت صف مژگان نگه دارد؟ دانش (از آنندراج)
کسی که تازه کاری را شروع کرده و هنوز آنرا درست نیاموخته است. (فرهنگ نظام). کارنادیده. کم تجربه. مبتدی. مقابل کهنه کار. ناآزموده. نوآموز در صنعت. کسی که بنوی چیزی را آموخته یا بدان پرداخته. ناشی
کسی که تازه کاری را شروع کرده و هنوز آنرا درست نیاموخته است. (فرهنگ نظام). کارنادیده. کم تجربه. مبتدی. مقابل کهنه کار. ناآزموده. نوآموز در صنعت. کسی که بنوی چیزی را آموخته یا بدان پرداخته. ناشی
گل تازه. گل نوشکفته: از تازه گل لاله که در باغ بخندد در باغ نکوتر نگری چشم شود آل. فرخی (دیوان چ عبدالرسولی ص 219). جامه ای بفکن و برگرد بپیرامن جوی هر کجا تازه گلی یابی از مهر ببوی. منوچهری. فتنه شدن بر گیاه خشک نه مردی است خاصه بوقتی که تازه گل ببر آید. خاقانی. رخی چون تازه گلهای دلاویز گلاب از شرم آن گلها عرق ریز. نظامی. ، مجازاً محبوب و معشوق را گویند: آن تازه گل ما را هنگام وداع آمد زآن پیش که بگذارد گلزار، نگه دارش. خاقانی
گل تازه. گل نوشکفته: از تازه گل لاله که در باغ بخندد در باغ نکوتر نگری چشم شود آل. فرخی (دیوان چ عبدالرسولی ص 219). جامه ای بفکن و برگرد بپیرامن جوی هر کجا تازه گلی یابی از مهر ببوی. منوچهری. فتنه شدن بر گیاه خشک نه مردی است خاصه بوقتی که تازه گل ببر آید. خاقانی. رخی چون تازه گلهای دلاویز گلاب از شرم آن گلها عرق ریز. نظامی. ، مجازاً محبوب و معشوق را گویند: آن تازه گل ما را هنگام وداع آمد زآن پیش که بگذارد گلزار، نگه دارش. خاقانی